Thursday, May 3, 2007


5 comments:

فرهاد said...

یادش به خیر این شعره رو یه زمانی من هم اول تقویمم نوشته بودم...فکر کنم سال 75 بود....می گم مهرناز خانوم این تیکه آخری که گفته بودی"زبون خانومها رو موش خورده" خیلی برام آشنا بود!(چشمک) قبول نیست فقط شما ما رو تو 360 ببینی و ما نبینیم!من هم دوست می دارم بتوانم شما رو در 360رویت نمایم!ما را دریابید!(چشمک)....

فرهاد said...

سلام مجدد بر مهرناز خانوم...خوبی خانومی؟خدمتت عرض کنم که پیدا کردن یه نفر تو 360 کار غیر ممکنی نیست،خصوصا که آدرس ایمیلشو هم داده باشه،در هر صورت،من مدتیه که تو فکر اینم که آیدی چت یاهوت رو ازت درخواست بکنم منتها شرایطش جور نمی شد...در واقع با شناختی که از روحیاتت در این مدت کسب کردم،حدس می زدم نپسندی...در هر صورت،چنانچه به این نتیجه رسیدی که اگه من آیدی چت یاهوت رو داشته باشم از نظر خودت مشکلی نداره،خوشحال می شم گاهی اوقات با هم چتی هم داشته باشیم...البته من به ندرت تو چت می آم ولی وقتی می آم دوست دارم با آشنایان و دوستان قدیمی یه حال و احوالی بکنم...در هر صورت این تقاضای ما تقدیم به شما(چشمک)...

فرهاد said...

بازم سلام...می گم با این توضیحاتی که دادی که منو کنجکاو تر کردی مهرناز خانوم....یعنی چه جوری پیدام کردی؟(تفکر)...خب چون گفتی ازت نپرسم نمی پرسم ولی خب چیز سختی رو ازم خواستی که نپرسم(چشمک)...من که دعاگوی همه دوستای خوبم از جمله شما هستم،ولی خب سوژه دعا در کدوم مورد باشه؟در مورد دور نگه داشتن شما از بلا در صحرا یا برعکس برای نزدیک نگه داشتن شما جنب جناب بلا؟(چشمک)....موفق باشی،راستی کارت به چه شکلیه که باید از صحرا سر دربیاری؟مواظب خودت باش در هر صورت،کلاه و کرم ضد آفتاب و قمقمه فراموشت نشه،اگه خواستی شتر سوار شی هم مطمئن شو که شتره رام باشه خدای نکرده اتفاقی برات نیفته!(چشمک)...این کامنت ما همه اش شد چشمک،نمی دونم چرا حیا نمی کنم،این قدر به دختر مردم چشمک می زنم!!!....

فرهاد said...

هنوز از صحرا بر نگشتی مهرناز خانوم؟مراقب خودت باش خلاصه،یه وقت خدا نکرده عقرب نیشت نزنه!(چشمک)

فرهاد said...

خب به سلامتی!دیگه داشتیم کم کم نگران می شدیم...برامون از اونجا کاکتوس آوردی؟(چشمک)...می گم این شرکت شما کارش چیه هی دختر مردم رو می فرسته صحرا؟...خسته نباشی در هر صورت،منتظر پست جدیدت هستم...لطفا خبرم کن وقتی آپیدی