Friday, March 30, 2007


يه چهارشنبه توپ ! فول آف لاو ! فول رمانتيك
طبق معمول همراه اون هيجانه كه وقتي مياد سراغم كف پا و دستم
يخ مي شه اون قدر كه دستكش هم كاري از دستش ساخته نيست! ولي كافيه
نگام تو نگاش گره بخوره اون قدر آروم و مهربونه كه فوري اون اضطراب
جاش رو به يه آرامش خيلي مطبوع مي ده. طبق معمول هم تا مي رسم هر كاري
داشته باشه ول مي كنه و مياد كمك من تا اشكالات پايان نامم رو برطرف كنه
وقتي كنارش نشستم دلم مي خواد اون قدرت داشتم كه زمان رو در لحظه متوقف كنم
چهار شنبه هم الكي الكي به بهانه هاي مختلف تا آخر ساعت كاري نگرم داشت. اين كار
چند وقت اخيرشه كه به همين خاطربي نهايت ممنونشم ! راستي براي اولين بار ديروز
تلفني باهاش صحبت كردم. موضوع بحث كاري بود ولي تمام تلاشهاي من جهت جلوگيري
از لرزش صدام كاملا بي اثر بود و صدام نويز داشت اساس ! از اون گذشته ديروز و بگو
بالاخره تلاشهاي ماماني به ثمر نشست و من باهاشون رفتم عروسي . آي خوش گذشت
معلومه كه اگه ... عزيزم هم اونجا بود ديگه محشر مي شد. خيلي يادش كردم مخصوصا زماني كه
تازه عروس دامادا ميومدن تو. هيچ مي دوني اگه ديروز اونجا بودي يه سر و گردن
از تموم آقايون سر بودي. نكته جالب مجلس از نظر من اين بود كه مصداق ضرب المثل
سيب سرخ نصيب شغاله رو به عينه ديدم. زوجهاي جوان به صورت غير قابل باوري
بهم نمي اومدند. دختراي خوشگل همسر پسراي فوق العاده معمولي و پسراي خوش تيپ و جذاب
نصيب دختراي واقعا معمولي! جريان علف و بزي لابد همينه ديگه
ولي خدا رو شكر عجيب خوش گذشت. اينقدر حركات موزون
انجام دادم كه آخرش ناي ايستادن نداشتم. جمعيتي هم بود بيشتر از چهار صد نفر! همه هم
خوش ذوق و اكتيو. كم كم دويست نفر اون وسط بزن بكوب ! خدا رو شكر امسال كه خوب
شروع شده خدا كنه تا آخرش هم همين طوري خوب پيش بره


الهي آمين

Monday, March 26, 2007


امروز يكي از قشنگترين روزاي خدا بود براي من

فكرشو بكن دو ساعت و نيم كنار اوني كه دوسش داري

بشيني! باور مي كني اصلا متوجه گذشت زمان نشدم تو هم اين حس رو داشتي

آخه وقتي داشتي با تلفن صحبت مي كردي گفتي كه تو هم متوجه گذشت زمان نشدي

نمي خوام بيخودي دل خودم رو خوش كنم ولي وقتي امروز يهو وسط حرفات ساكت

شدي و يه قسمت از آهنگ سلطان قلبها رو خوندي ( البته نه با متن ) من كلي ذوق كردم

نمي دونم چرا ولي دلم مي خواد تموم حرفها و كارات رو يه جوري تعبير كنم كه انگاري

تو هم اونقدر كه من دوست دارم بهم علاقه داري . گرماي عشق رو تو جاي جاي قلبم

حس مي كنم. خودمونيم چقدر خوشگله اين حسه عاشقي. خدا جون مرسي امروز خيلي رمانتيك بود خيلي

ايشالا چهارشنبه هم مي بينمش يعني مي شه اون روز هم مثل امروز شايد هم بهتر باشه؟

Hope so

Last sentence

I love you …

Saturday, March 24, 2007


سر كلاس ادبيات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف كن
ساكت مي شم . مي خندم
استاد با تغير مي گه : ادامه بده
و من مي گم
رفتم رفتي رفت. رفت و دلم شكست
غم رو دلم نشست
رفت شادي هام بمرد. شور از دلم ببرد
خنده تلخ من از گريه غم انگيزتر است
كارم از گريه گذشته است به آن مي خندم


Thursday, March 22, 2007


زندگي مثل يه ديكته است

هي مي نويسيم هي پاك مي كنيم

هي غلط مي نويسيم دوباره پاك مي كنيم

غافل از اينكه عزرائيل يه دفعه داد مي زنه

برگه ها بالا


بر ما سالي گذشت و بر زمين گردشي و بر روزگار حكايتي

اميد آنكه كهنه رفته باشد به نيكويي و اين نو همي آيد به شادي

سال نو مبارك

Tuesday, March 20, 2007

نوروز مبارك

خوش اومديد
قسمت شد سال نويي اسباب كشي كنيم بياييم اينجا
ايشالا امسال به آرزوهاي قشنگتون برسيد
و لحظات به يادماندني رو دركنار خانواده داشته باشيد
قدراين فرصتهاي با هم بودن رو بيشتر بدونيم
سال نو مبارك
براي ما هم دعا كنيد
به شدت محتاجيم