Thursday, April 12, 2007



4 comments:

فرهاد said...

سلام مهرناز خانوم!احوال شما؟کم پیدا شدی؟...در جواب سوالت باید بگم اونها هنوز هم دوست هستند ولی نه به گرمی سابق...اتفاقاتی میونشون افتاد که باعث شد صمیمیتشون کم بشه ولی هنوز دوستن خدا رو شکر

فرهاد said...

سلام مجدد!یه خبر جالب!دیروز تو ضمیمه محله همشهری یه گزارش یه صفحه ای مصور از شهرکمون چاپ شده..هرچند اکثرش عرض مصیبت و گله و شکایته ولی برای کسی مثل من که برای شناسوندن شهرک حاضر شدم یه رمان سه جلدی بنویسم این یه خبر خوشه مهرناز خانوم!!

فرهاد said...

ممنون ولی چه فایده مهرناز خانوم؟ارشاد کلشو توقیف کرده...راستی یه سوال همین الان به ذهنم خطور کرد،شما زرتشتی هستین؟اسم وبلاگت موجب چنین برداشتی شد اگر نیستید معذرت

فرهاد said...

سلامی دوباره..شما ظاهرا زدید تو مد آپ نکردن؟(چشمک)...مهرناز خانوم آیا من درست متوجه شدم که شما حاضرید رمان 568 صفحه ای منو بخونید؟اگه این طوره لطفا ایمیل یا آیدی مسنجرت رو(هرکدوم رو که مایل بودی)
لطف کن تا برات لینک رو ارسال کنم،ممنون از توجهت،تا بعد